Monday, March 28, 2011

گوشه ای از زندگی يک همجنسگرا در ايران

گوشه ای از زندگی يک همجنسگرا در ايران
پيروز مهرآيين که در ايران برای همجنسگرايان فعاليت می کند تجربه خود از زندگی به عنوان فردی همجنسگرا در اين کشور را برای ما بيان کرده است که متن گفتار او را در اينجا می خوانيد:
من در خانواده ای مذهبی بزرگ شده، با عقايد مذهبی رشد کرده ام و مطالعات مذهبی ام هم فراتر از دروس دينی مدرسه است.
پس از آنکه همجنسگرايی را در خودم کشف کردم مدتها از خداوند طلب شفا می کردم و همچون بسياری از نوجوانان ايرانی دوران بلوغ را با اضطراب طی کردم.
به روحانيون که مراجعه می کردم می گفتند همجنسگرايی گناه کبيره و عملی غيرعادی و حرام است.
می توان گفت همه همجنسگرايانی که در ايران زندگی می کنند احساس شرم و گناه درونی دارند.
من با مراجعه به اينترنت و سايتهايی که سبکهای جديد زندگی را معرفی می کردند بود که متوجه شدم بيمار نيستم و اين شيوه از زندگی را برای خودم برگزيدم.
در جوانان امروز ايران به علت کاربرد اينترنت و تماشای شبکه های تلويزيونی ماهواره ای و آشنايی آنها با زبانهای خارجی می بينيم که نسبت به موضوع همجنسگرايی منعطفترند اما با بالا رفتن سن معمولاً افراد اصولگراتر می شوند و همين جوانها به روالی که پدران خود در برخورد با اين مسئله داشته اند بازخواهند گشت.
من افرادی را ديده ام که تا چند سال پيش نسبت به مسئله همجنسگرايی آزادانديشانه برخورد می کردند اما پس از ازدواج به همان باورهای مذهبی در اين زمينه بازگشته اند.
خانواده من نمی دانند که من همجنسگرا هستم و اينکه روزی به اين موضوع پی ببرند برای من مانند کابوس است، اگر بفهمند نمی گويم مرا از خانه بيرون می کنند اما از غصه دق می کنند.
در ميان دوستان نزديکم هم همجنسگرا بودن من تا حدی پذيرفته شده اما همانها هم به من می گويند بايد خودم را درمان کنم.
با يک روانپزشک صحبت کردم که قصد داشت مرا درمان کند اما وقتی با روانشناسان خارجی صحبت کردم، به اينکه او (روانشناس ايرانی) به من روشهايی برای درمان توصيه کرده است می خنديدند.
با روانپزشک ديگری که سن بالاتری داشت و تحصيلکرده اروپا بود که صحبت کردم، نصيحتهای خوبی به من کرد که اينکه من امروز می توانم روی پای خودم بايستم و روحيه ام را حفظ کرده ام مديون او می بينم.
شيوه دوستيابی همجنسگرايانه
از گذشته ها جاهايی بوده که همجنسگراهای مرد با ظاهری متفاوت از ديگر مردها در آن ظاهر می شده اند و اين قبيل جاها پاتوق همجنسگراها می شده، مثلاً در تهران، پارک دانشجو از قديم به اين موضوع شهرت داشته است.
اما با ظهور اينترنت اتاقهای گفتگوی اينترنتی پيدا شد که محل آشنايی و دوستيابی همجنسگرايان گرديد.
کسانی که از اين طريق با هم آشنا می شوند با هم قرار می گذارند و تيمهايی تشکيل می دهند و ترجيح می دهند که حالا که با هم آشنا شده و به يکديگر اعتماد پيدا کرده اند ديگر به اتاقهای گفتگوی اينترنتی مراجعه نکنند.
از اينجا به بعد معمولاً ديدارهای اينترنتی به مهمانيها يا همان پارتی خانگی تبديل می شود.
افراد زيادی از اين طريق با هم به صورت زوج در می آيند و با هم زندگی می کنند اما اغلب اين زندگيها به دليل نداشتن کسی که اين افراد را هدايت کند و به آنها مشاوره بدهد ناپايدارند.
خيليها هم هستند که دوجنسگرا هستند و زندگی با جنس مخالف را هم تجربه کرده اند.
کسانی هم هستند که در ازای پرداخت پول خواهان رابطه با افراد کمسالترند البته نمی توان گفت همه کسانی که با افراد بزرگسالتر از خودشان رابطه همجنسگرايانه دارند در ازای پرداخت پول است.
خيلی از جوانهای همجنسگرا به علت آسيبهای روحی که از روابط همجنسگرايانه می بينند ترجيح می دهند با افراد بزرگسالتر رابطه داشته باشند.
يکی از دوستان همجنسگرای من را به دليل ظاهری که داشت و کمی آرايش کرده بود، ربودند و آن گونه که خودش می گفت پنج نفری به او تجاوز کردند و سپس رهايش کردند و رفتند.
می گفت به من می گفتند اگر نمی خواستی به تو تجاوز کنيم که ظاهر خودت را اين طور درست نمی کردی.

No comments:

Post a Comment